نمی گذارد تو را ببینم
نسیمی که می وزد
آنسوی حوصله ی تنگ دریچه ی دلواپسی
و به هم می ریزد
رنگها را در باغ
در کدام گل نهفته ای
که با یادت
پر می شوم
از عطر بهار نارنج
و طراوت پس از باران؟